*به نام او که همه چیز از اوست*
رخصتى فرما که بگشایم زبان
داستان عشق آرم در میان
سرکنم از عشق جان بخشان سخن
لالهرویانم به صحن انجمن
آتش دیرینه را دامن زنم
آتش اندر مرد و اندر زن زنم ....
راستى عشق آتش سرکش بود
هر دو عالم گرم از این آتش بود
عشق نارالله باشد موصده
مطلع بر جانها و افئده
آب خضر و آتش موسى است عشق
لحن داود و دم عیسى است عشق
شکر خاک از مستى میناى عشق
شور چرخ از نشئه صهباى عشق