دوست....خدا

 

* اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست . او جای تمامی نداشتن هاست .*

                                                                  دکتر علی شریعتی

****

خدایا به هر کس که دوست داری بیاموز که عشق از زندگی کردن برتر است

و به هر کس که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است......

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
هادی مومنی چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 18:51 http://blogearth.blogsky.com

سلام.دوست من وبلاگ زیبا و مطالب غنی شما نشان از شایستگی شما دارد.به امید خدا اسلام در برابر کفر پیروز خواهد شد.ممنون که به من سرزدید.شاد و خندان باشید.

فردوس سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 13:40

سلام . مطلب جالبی بود . موفق باشید .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
http://bestgarden.persiangig.com
http://fedose.blogfa.com
---------------------------------------------------
maziyarobatik@gmail.com
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

خلود پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 21:15 http://khanehomid.persianblog.com

خدایا!

باز سقوط کرده ام٬

نور تورا پنهان کر ده ام٬

اما نام تو دستگیر از پا افتادگان است.

سوی تو می آیم

تا سینه ی آلوده ام را تطهیر کنی.

مرا بشویی٬پاک سازی

چنان مطهر

که دوباره سقوط نکنم.

نجمه(کیمیاگر) پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 http://www.oalquimista.blogfa.com

سلام دوست عزیز
مطلبت قابل تامل بود
موفق باشی
علی یارت

خلود چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 15:18 http://khanehomid.persianblog.com

سلام...
بعثت رسول اکرم تبریک می گم...
من در یک وبلاگ گروهی فعالیت دارم....وبلاگها بر اساس مطالب طبقه بندی میشه و در وبلاگ گروهی می زاریم...اگر دوست دارید وبلاگ شما معرفی کنیم می تونید یک توضیح کوچکی از وبلاگ بنویسید و کامنت بگذارید...
موفق باشید

خلود شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 21:38 http://khanehomid.persianblog.com

اد کردم....
شاد باشید......
ــــــــــــــــــــــــــ
نماز بر سجاده سبز

صبح شسته رفته بود و جاده
دره های نیم خفته را
روی دوش می کشید
تا بلند آبی افق
ابرها گشوده بادبان
پشت سر نهاده آشیان کوه
پر کشان
مقصد گریزشان جزیره پریده رنگ ماه
بحر
فرش نیل تاب
با لبی نهان و پیچ پیچی به جان
مرغ ها به جانش اوفتاده در چرا
سبز سبز
خاک و آسمان
ضربه تبر شنیده می شد از نهفت بیشه زار
باد
گاهواره بسته بر کبوده ها
می دوید خوش خوشک سبک ز روی شاخه ها
آن زمان که آفتاب
تیغ می کشید
تا کلاه برق پوش قله را به سوی دره کج کند
من شکوه این سپیده را
با سرود نامت ای ستوده می شکافتم
روی واژه های شبنم شبانه
می شتافتم
سیاوش کسرائی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد